دویست سال پایداری

ایرانیان و تازیان (تاریخ)

دویست سال پایداری

ایرانیان و تازیان (تاریخ)

دویست سال پایداری ۲

تاریخ چه می گوید؟

شاهنشاهى ایران به سبب کشمکش هاى دراز مدت با روم، دچار ناتوانی بسیار شده و درگیری های داخلی بر سر قدرت،جامعه طبقاتى بى رحم، دخالت های موبدان در کار دولت و سختگیری های آنان، نبود امنیت و آرامش در جامعه، خیانت سرداران و توطئه ها ی دولتی،سقوط ارزش های اخلاقی ، آزمندیهای حکام و فرمانروایان ، فساد و اختلاف موبدان و روحانیان،   سبب شد تا بزرگترین دولت سیاسى آن زمان آماده فروپاشى باشد. تمدن و فرهنگی باشکوه به سبب آمیزش دین با سیاست، به سبب نفوذ بی حد موبدان، فساد سران دولت و سرکوب آزادی ها به تند بادی در هم فرو ریخت. فراموش نکنیم یرکوب و کشترا دگراندیشانی چون مانویان و مزدکیان را. فراموش نکنیم که ساسانیان با کودتایی دینی به اشتقرار حکومتی دینی پرداختند. از سوی دیگرتازیان علاوه بر تشکیل یک واحد متشکل نظامى با بهره گیرى از اتحاد اعراب بیابانگرد، فرماندهى تازه نفس و پرقدرت ، شعارهای نو و برابری طلبانه ، همراهی ناراضیان، زمینه ی آماده در سرزمین های پیرامونی، به سرعت در حال گسترش بودند. از سوی دیگر این نکته را باید توجه داشت که هر چند سده یک بار که تمدن و فرهنگی به اوج خود می رسد، اقوام و قبایل وحشی به آن هجوم آورده و ریشه اش را می سوزانند. این نکته در تاریخ بیشتر کشورهای جهان به آشکار دیده می شود. نگاه کنید به یورش تازیان. یورش ترکان. یورش مغولان و.....
جنگ زنجیر
ابوبکر که پس از پیامبر به خلافت رسید در ۱۲ هجرى برابر با ۶۳۳ میلادى زمان را براى نبرد با ایران آماده دید. وى
سردار بزرگ عرب «خالد بن ولید» را به سوی ایران فرستاد.
خالد در حرکت خود به
سوی ایران ابتدا در جنوب  بصره بانیروهای هرمز، سردار ایرانى درگیر شد و در نبردى تن به تن وى را کشت .تازیان نیز سپاه وى را از بین بردند. تازیان در درگیرى دیگرى،  سپاه کمکى ایران به سردارى «قارن» را نیز در هم کوبیدند و جنگ سلاسل یا زنجیر سبب نخستین برترىتازیان برایران شد. در سلاسل بار دیگر تاریخ تکرار شد. بیابانگردانی نیمه وحشی به یاری یک ایده و رهبری جمع گرایانه بر تمدنی باشکوه اما ستمکارانه پیروزی یافتند.
تازیان در «ولجا» نیز (نزدیک مصب دجله و فرات) شکستى دیگر نصیب سپاه ایران کردند.  خالد عهد کرده بود که تا هزار نفر را به هلاکت نرسانده باشد ، دست به غذا نبرد. وی هنگامی اقدام به خوردن غذا کرد که  مرادش برآورده شده بود.
جنگ اولیس
نخستین برخورد جدى در برابر سپاه خالد در «اولیس» درنزدیکى فرات روى داد. سپاهیان ایران در این نبرد به شدت در برابر نیروهاى خالد مقاومت کردند تا آنجا که خالد قسم خورد آب رودخانه را از خون آن ها سرخ کند و پس از پیروزى نیز سر صدها اسیر را برید.
خالد سپس پیشروى خود را به سوى فرات ادامه داده و پس از گرفتن شهر انبار در نزدیکى بابل
،جنوب میاندورود را از دست ایران خارج کرد. اما سپس به دستور ابوبکر براى دخالت در نبرد اعراب  و روم، جنگ با ایران را کنار گذاشت.
 
در همین زمان یزدگردسوم آخرین پادشاه ساسانى براى پایان دادن به پیشروى
تازیان رستم فرخزاد را مأمور سرکوبى دشمنان کرد. رستم که سردارى بزرگ و پر قدرت بود سپاهى عظیم گردآورد .عمر که از عزم ایرانیان براىنبرد با خبر شده بود در مدینه بر منبر رفت و از مردم کمک خواست و ابوعبیده بن ثقفى را با لشکرى بزرگ به سمت ایران فرستاد.
جنگ پل
«مثنا» سردار عرب که جانشین خالد شده بود پس از چند نبرد با ایرانیان به دلیل
کمی نیرو مجبور به عقب نشینى و منتظر نیروهاى مدینه شد. پس از رسیدن ابوعبیده، سپاه عرب از فرات گذشته و به جنگ بهمن جادویه سردار ایرانى رفتند.
در این جنگ جادویه از سى فیل جنگى استفاده کرد و نبردى سخت درگرفت که ابوعبیده در آن کشته شد و تنها پایدارى «مثنا» سبب شد تا لشکر عرب از هم نپاشد. اعراب سراسیمه به اولیس عقب نشستند و بهمن به اشتباه از تعقیب آنها
چشم پوشید.
نبرد بوایب
به دستور عمر سردارى سپاه به مثنا سپرده شد و اعراب پس ازرسیدن نیروهاى کمکى در رمضان سال ۱۳ هجرى (۶۳۴ میلادى) با نیروهاى ایرانى در نزدیکى کوفه
در محلى به نام بوایب نبردى سخت را آغاز کردند. مردان مهرویه سردار ایرانى در جنگ کشته شد و مثنا نیز زخمى کارى برداشت وچند هفته بعد درگذشت. اما در نهایت ایران شکست خورد.
نبرد قادسیه
در ۶۳۶ میلادى برابر با ۱۴ هجرى رستم فرخزاد
 وسعدبن ابى وقاص سرداری نبرد را به دست داشتند. سربازان تازی از بهترین جنگاوران عرب وسربازان شامى بود که  از نبرد با روم پیروزمندانه بازگشته بودند.
سپاه دو طرف در قادسیه (در ۳۰ کیلومترى کوفه ) در برابر هم صف آرایى کردند. در این جنگ که از نبردهاى
بزرگ تاریخ به شمار مى آید در ابتدا فیلان ایرانى سواران عرب را وادار به عقب نشینى کردند، اما پس ازآن تیراندازان عرب فیلان را از سر راه برداشتند. با ورود نیروهاى امدادى سورى به صف اعراب، قدرت آنها زیاد شد و در روز سوم نبرد اعراب سواره نظام ایران را شکست دادند.  تلفات ایران۱۰ هزار نفر و تلفات اعراب ۲ هزار نفر یاد شده است.
اما جسارت سربازان عرب سبب شد تا در شب سوم جنگ نیز سپاه ایران نتواند استراحت کند و از
سویی زخمى شدن فیلهاى ایرانى نیز آرایش اردوى ایران را بر هم زد.
در روز چهارم آنچه که شکست قطعى را نصیب ایران کرد برخاستن توفان خاک به سمت نیروى ایران و مرگ رستم به دست اعراب بود. پس از این سپاه ایران از هم پاشید و درفش کاویانى به دست اعراب افتاد. دراین نبرد هزاران سرباز ایرانى نیز در رودخانه غرق شدند وتلفات سنگین ایران موجب برترى نظامى اعراب د
ر میانرودان شد.مردمان ستمدیده از ساسانیان، ترس زده از برابر تازیان بی رحم و غارتگر گریختند تا در جایی دیگر برابر آنان بایستند.
نبرد مداین
عمر سعد دو ماه بع
د به دروازه پایتخت ساسانیان رسید. تیسفون با گنجهاى بزرگش برابرتازیان بود. سربازان عرب اکنون به حدود ۶۰ هزارنفر افزایش پیدا کرده بود. تا این زمان  ایرانیان  مقاومت کرده بودند اما چون پایدارى و سرسختى اعراب بیشتر بود ، سرانجام در هر نبردی پیروز مى شدند .  یزدگرد هراسان از این توفان و خیانت های پیرامونیان، تیسفون را بدون مبارزه رها کرد. جانشین او فرخ هرمز برادر رستم نیز پس ازچند نبرد در بیرون دژ ، این شهر افسانه اى را به تازیان واگذار کرد و گریخت. خیانت و گریز، با همه ی جانفشانی های مردمان، راه را بر تازیان گشود..

شگفتا تاریخ:

ز ایران از ترک و از تازیان

نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود

سخن ها به کردار بازی بود

همه گنج ها زیر دامن نهند

بمیرند و کوشش به دشمن دهند

 

بار دیگر و ده ها بار دیگر این بیت ها را بخوانیم و به روزگار خویش بنگریم! تکراری تلخ و سیاه!

چنان فاش گردد غم و رنج و شور

که شادی به هنگام بهرام گور

نه جشن و نه رامش، نه کوشش نه کام

همه چاره و تنبل و ساز دام

پدر با پسر کین سیم آورد

خورش کشک و پوشش گلیم آورد

زیان کسان از پی شود خویش

بجویند و دین اندر آرند پیش

 

 

 

 

پایداری گام به گام

 

همدان

در یورش تازیان به همدان، مردم به سختی جنگیدند و در برابر اعراب مسلمان مقاومت کردند.به نوشته  تبری : « جنگ و مقاومت مردم همدان در عظمت همانند جنگ نهاوند بود .... و از پارسیان چندان کشته شد که بشمار نبود»

شوشتر

در شوشتر ؛ مردم وقتی از تهاجم قریب الوقوع اعراب با خبر شدند ؛ خارهای سه پهلوی آهنین بسیار ساختند و در صحرا پاشیدند . چون قشون اسلام به آن حوالی رسیدند ؛ خارها به دست و پای ایشان بنشست ؛ و مدتی در آنجا توقف کردند ... پس از تصرف شوشتر ؛ لشکر اسلام در شهر به قتل و غارت پرداختند و آنانی را که از پذیرفتن اسلام خود داری کرده بودند گردن زدند.( الفتوح  – تذکره شوشتر سید عبدالله شوشتری  )

استخر

پس از فتح" استخر" (سالهای 28-30 هجری) مردم سر به شورش برداشتند و حاکم عرب آنجا را کشتند.اعراب مسلمان مجبور شدند برای بار دوم" استخر" را محاصره کنند.مقاومت و پایداری ایرانیان آنچنان بود که فاتح "استخر" (عبدالله بن عامر) را سخت نگران و خشمگین کرد بطوریکه سوگند خورد که چندان بکشد از مردم " استخر" که خون براند. پس خون همگان مباح گردانید و چندان که کشتند خون نمی رفت تا آب گرم به خون ریختند پس برفت و عده کشته شدگان که نام بردار بودند "چهل هزار کشته " بودند بیرون از مجهولان .  (کامل ابن اثیر)

در زمان علی نیز مردم "استخر" بار دیگر سر به شورش گذاشتند و این بار" عبدالله ابن عباس" به فرمان  علی شورش توده ها را در خون فرو نشاند.  (فارسنامه)

فارس و کرمان

در برابر تازیان،مردم فارس و کرمان نیز قیام کردند و عمال  علی را از شهر بیرون کردند. علی برای خاموش کردن مردم" زیاد بن ابیه" را بسوی فارس و کرمان فرستاد.  (مروج الذهب.)

ری

مردم شهر " ری " بارها علیه والیان شورش کردند. عمر و عثمان مجبور شدند چندین بار به  ری لشکر کشی کرده و شورش مردم را سرکوب کنند. (فتوح البلدان)

در زمان  علی هم مردم " ری " سر به طغیان گذاشته و از پرداخت خراج خود داری کردند و در خراج آن دیار کسری پدید آمد. علی "ابو موسی " را با لشکری فراوان به سر کوب شورش مردم ری  فرستاد. (فتوح البلدان)

به نوشته ی تبری: « عبدالله بن عتبان(سردار عرب) در قم هر چهار پایی که یافت – از شتر و گوسفند – که عدد آن خدا می دانست، همه را جمع کرد و آنرا غنیمت کرد».

در حمله اعراب به ری مردم این شهر پایداری و مقاومت بسیار کردند. «مغیرة» (سردار عرب) در این جنگ چشمش را از دست داد. تبری درباره پایداری مردم می نویسد: « مردم جنگیدند و پایمردی کردند .... و چندان از آنها کشته شد که کشتگان را با نِی شماره کردند و غنیمتی که خدا در ری نصیب مسلمانان کرد همانند غنائم مدائن بود ....

به نوشته البلدان:  در اخبار آل محمد آمده است که: ری نفرین شده است زیرا که اهل ری از پذیرش حق سرباز زدند.»

آذر بایجان

در زمان عمر مردم آذر بایجان چندین بار سر به شورش گذاشتند و با سپاهیان عرب بسختی جنگیدند. در زمان عثمان هم شورش های متعددی در آذربایجان روی داد. (فتوح البلدان )قیام دلاورانه ی بابک خرمدین و سرخ جامگان خرمدین از افتخارات تاریخ انسانی است. خرمدینان بیش از بیست سال آرامش را از خلیفگان گرفتند.

خراسان

مردم خراسان نیز که با تازیانه و شمشیر، قبول اسلام کرده بودند پس از چندی مرتد شدند و در زمان عثمان سر بشورش گذاشتند. به فرمان خلیفه "عبدالله بن عامر" و "سعید بن عاص" بسوی خراسان تاختند تا بار دوم "گرگان" و "طبرستان" و "تمیشه" را فتح نمایند. (مجمل التواریخ و القصص )

« یزید بن مهلب ازخراسان به خلیفه هشام نوشت: درمازندران آنقدراسیر گرفته ام که اگرآنها رابه ردیف کنم، یکسرآن نزد تو درشام وسردیگرش نزد من درطبرستان خواهدماند.» او در طبرستان اسیران راتا دو فرسخ در دوسوی جاده ها به دار آویخت. وبه خلیفه گزارش داد: «چندان غنایم ازگرگان برداشتم که قطار شتران حامل آنها از اینجا به شام رسد.»

در حمله به نیشابور ؛ مردم امان خواستند که موافقت شد ؛ اما مسلمانان چون از اهل شهر کینه داشتند ؛ به قتل و غارت مردم پرداختند ؛ بطوریکه  آنروز از وقت صبح تا نماز شام می کشتند و غارت می کردند . (الفتوح)

سیستان

مردم سیستان نیز قیام کرده و حاکم عرب آنجا را از شهر بیرون کردند.( فتوح البلدان)

در حمله به سیستان مردم شهر، مقاومت بسیار و اعراب خشونت بسیار کردند بطوریکه ربیع بن زیاد(سردار عرب) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومتِ آنها، دستور داد:

و هم از آن کشتگان، تکیه گاهها ساختند و ربیع بن زیاد بَر شُد و  برآن نشست و اسلام در سیستان متمکن(جای گیر) شد و قرار شد که هر سال از سیستان هزار هزار درهم به امیرالمومنین دهند با هزار وصیف(غلام بچه) و ....

درحمله به سیستان درسال 30 هجری، ربیع بن زیاد، چنان از پایداری مردم به خشم آمد که دستور دادتا صدری بساختند از اجساد کشته گان، وهم ازنعش مردگان تکیه گاهی درست کردند، و وی برشد وبرآن بنشست وبا مرزبان سیستان، ایران بن رستم آزادخو به مذاکره پرداخت. وچون مرزبان سیستان چشمش به ربیع افتاد وصدراو از کشته گان دید، روبه همراهان نمود وگفت:« میگوینداهریمن به روز فرادید نیاید، اینک فرادید آمد که اندرین هیچ شک نیست...» وبا مرزبان سیستان در بدل دومیلیون درهم وهزار برده وصیف، با هزار جام زرین صلح کرد. درسال 60 هجری، درروزگار معاویه، عبیدالله بن ابی بکره حکمران سیستان از فرمانروای کابل وزابل (که زنبیل یا رتبیل نامیده میشد) یک میلیون درهم حق الصلح گرفت. وچندی بعد حکمران دیگر اموی، عبدالله بن امیه درسال 74 هجری، دربست از زنبیل یک میلیون درهم گرفت .بنابرتاریخ سیستان، چون کار بررتبیل تنگ گشت، یک خروارزر هدیه فرستاد وبا دوهزار هزار درهم صلح کرد، درحالی که عبدالله بن امیه خاص برای خود سیصدهزار درهم از او گرفته بود.

قیام های حمزه پسر آذرک شاری در سیستان نیز اهمیت بسیار دارد.

سیستان که مرکز پهلوانی و فرهنگ ایران باستان بود، به پایگاه خوارج و عیاران در مبارزه با تازیان بدل گشت و سرانجام شسپور آزادی بر بام سیستان به خروش درآمد و دلاوران عیار سیستانی آزادی را به ایران باز گرداندند.

فارس

در سال 28 هجری مردم فارس بر "عبیدالله بن معمر" شوریدند و او را کشتند و سپاهیان مسلمان را شکست دادند. مردم دارابگر هم علم طغیان برداشتند. (کامل )

در حمله به «شاپور» نیز، مردم پایداری و مقاومت بسیار کردند بطوریکه عبیدالله  بسختی مجروح شد و آنچنان که به هنگام مرگ، وصیت کرد تا به خونخواهی او، ساعتی مردم شاپور را قتل عام کنند، سپاهیان عرب نیز چنان کردند و بسیاری از مردم شهر را بکشتند (تبری).

تبرستان

مردم تبرستان نیز سالهای طولانی در برابر اعراب مقاومت کردند.در زمان عثمان اعراب برای فتح تبرستان کوشیدند و "سعید ابن عاص" بجنگ مردم رفت. امام حسن و امام حسین نیز در این جنگ همراه "سعید بن عاص" بودند. (فتوح البلدان)

گرگان

در حمله ی اعراب به گرگان ؛ مردم با سپاهیان اسلام به سختی جنگیدند ؛ بطوریکه سردار عرب( سعید بن عاص ) از وحشت ؛ نماز خوف خواند . پس از مدتها پایداری و مقاومت ؛ سرانجام مردم گرگان امان خواستند و سعید ابن عاص به آنان « امان » داد و سوگند خورد   « یک تن از مردم شهر را نخواهد کشت » مردم گرگان تسلیم شدند ؛ اما سعید ابن عاص همه ی مردم را بقتل رسانید ؛ بجز یک تن ؛ و در توجیه پیمان شکنی خود گفت : « من قسم خورده بودم که یک تن از مردم شهر را نکشم ! .. تعداد سپاهیان عرب در حمله به گرگان هشتاد هزار تن بود . ( طبری .تاریخ کامل )

 مردم گرگان در زمان "سلیمان بن عبدالملک اموی" سر به طغیان برداشتند و عامل خلیفه را کشتند. "یزید بن مهلب" برای سر کوبی مردم بسوی گرگان شتافت."یزیدبن مهلب" در گرگان سوگند خورد که با خون عجم آسیاب بگرداند و گندم آرد کرده و بخورد. (فتوح البلدان)

مردم گرگان در زمان عثمان بار دیگر شورش کردند و از دادن خراج و جزیه خودداری کردند (تبری . جلدپنجم). در زمان سلیمان بن عبدالملک اموی نیز مردم گرگان شورش کردند و عامل خلیفه را کشتند.یزید بن مهلب نیز در سال 99 هجری با یکصد و بیست هزار سپاه بسوی گرگان شتافت و به نوشته ی تبری چهل هزار تن از مردم گرگان را بقتل رساند. چند سال بعد قحطبه بن شبیب نیز قریب سی هزار تن از مردم گرگان را کشت.

 

گیلان و دیلمستان

گیلکان و دیلمان 250 سال در برابر هجوم تازیان مقاومت کردند. اعراب مسلمان این نواحی را"ثغر" می خواندند که یعنی: مرزی که ولایات اهل کفر را از مسلمانان جدا می سازد.

مردم گیلان و تبرستان و دیلمستان سالها در برابر هجوم سپاهیان اسلام پایداری و مقاومت کردند و در حقیقت، اعراب مسلمان هیچگاه نتوانستند گیلان و تبرستان و دیلمستان را تصرف نمایند. در زمان عثمان اعراب برای فتح تبرستان تلاش بسیار کردند و سعید بن عاص بدستور عثمان بسوی تبرستان روانه شد. در  این هجوم امام حسن و امام حسین(فرزندان حضرت علی) نیز با سعید بن عاص همراه بودند. اما اعراب هیچگاه نتوانستند حاکمیت خود را بر نواحی تبرستان برقرار نمایند( اسلام شناسی – علی میرفطروس).

ابن فقیه همدانی می نویسد:در زمان حجاج ابن یوسف ثقفی خونخوار که دشمن خونخوار ایرانیان وشیعیان بود نبردهای سخت وخونینی بین مردم گیلان و سپاهیان خلیفه روی داد که تعداد بسیاری از دو طرف کشته شدند و شکست های سختی بر سپاه خلیفه افتاد دو طرف که از ادامه این نبردهای خونین به ستوه امده بودند تصمیم به مذاکره گرفتند و دیلمیان سفیران خود را برای گفتگو به بغداد فرستادند در این هنگام حجاج برای ترساندن گیلکان (دیلمیان)  نقشه ای را که با کمک اگاهان به سرزمین دیلمان وگیلان کشیده بود را پیش اورد وگفت یا تسلیم شوید ویا جزیه بپردازید ویا به کمک این نقشه بر سرزمینتان چیره خواهم شد وان را تصرف خواهم کرد

فرستادگان دیلمیان گفتند ای حجاج در این نقشه نشانی از سواران ما نیست وچون بدانجا درایی انان را نیز خواهی دید

به دنبال این موضوع نبرد دوباره شروع شد وحجاج این بار پسرش را به جنگ دیلمیان فرستاد که سپاه بزرگ او نیز به سرنوشت سپاهیان پیشین دچار شدند وپس از چند ماه نبرد با دادن تلفات سنگین ناچار به عقب نشینی شدند

همچنین حجاج دستور داد تا بین کوفه وقزوین برجهای بسیار بلند ساختند و هر گاه که قزوین مورد تازش واقع شد روزها با فرستادن دود به اسمان وشب ها با روشن کردن اتش به کوفه خبر داده شود تا سپاه برای دفع دیلمیان ارسال گردد هر چند که این تدبیر نیز چاره گشا نبود ودیلمیان همواره به پادگانهای اعراب در قزوین یورش میبردند

سالها بعد مرد اویج دیلمی سردار دلاور گیلان نیز که از این خطه بر خاسته بود سعی کرد تا سلسله ساسانیان را از نو زنده کند و اداب ورسوم ایرانی را از نو زنده کند در این راستا خود جشن های کهن وبزرگ ایرانی را ترتیب میداد ودر انها شرکت می کرد هر چند که به دست نامردمان به نامردی کشته شد

شورش دیگری در چالوس رویان روی داد و عبدالله ابن حازم مامور خلیفه ی اسلام به بهانه  رسیدگی به شکایات مردم ؛ دستور داد تا آنان را در مکان های متعددی جمع کردند و سپس مردم را یک یک  به حضور طلبید ند و مخفیانه گردن زدند بطوریکه در پایان آنروز هیچ کس زنده نماند ... و دیه ی چالوس را آنچنان خراب کردند که تا سالها آباد نشد ... و املاک مردم را بزور می بردند ..( تاریخ طبرستان. تاریخ رویان ؛ اولیاء الله آملی)

سمرقند
شورشهای‌ پی در پی مردم سمرقند‌،تازیان را به‌ اجرای‌ سیاست‌کوچ دادن اعراب‌ مسلمان‌ به این‌ شهر، به‌ منظور مهار عصیان‌ سمرقندیان‌ و گسترش‌ اسلام‌ در میان‌ آنان‌ واداشت‌. تلاشهای‌ ابن‌ فتیبه‌ سردار معروف‌ مسلمان‌ در این‌ زمینه‌ مشهور است‌. با این‌ همه‌ بخشی‌ از اهالی‌ سمرقند تا سالیان‌ دراز پس‌ از فتح‌ این‌ شهر توسط‌ مسلمانان‌، همچنان‌ بر کیش‌ زردشت‌ باقی‌ ماندند. به‌ نوشته ی استخری‌: در سمرقند بازاری‌ به‌ نام‌ سرطاق‌ وجود دارد که‌ رودخانه‌ای‌ در زیر آن‌ جاری‌ است‌ و آبادترین‌ منطقه‌ شهر می‌باشد. دکانهای‌ زیادی‌ برای‌ حفظ‌ جوی‌ وقف‌ کرده‌اند که‌ توسط‌ زردشتیان‌ در طول‌ سال‌ نگه‌داری‌می‌شود و زردشتیان‌ محافظ‌ نهر از پرداخت‌ جزیه‌ معاف‌ بودند. این‌ کشاورزان‌ زردشتی‌، سنت‌ حراست‌ از رودخانه‌ را که‌ در تأمین‌ معاش‌ منطقه‌ نقش‌ اساسی‌ داشتند طی‌ قرون‌ متوالی‌ حفظ‌ کردند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد