از این پــــس شکست آید از تازیان سـتـــاره نــگـردد مــــگر بـر زیـان
شــود بـنـده ی بـی هـنــــر شـــــهریـار نــــژاد و بــزرگـی نـیـــایـد بـه کـار
چو این خانه از پادشاهی تهی است نــه هنـگام پیــروزی و فـرهی است
چـــو آگـاه گـشتـم از این راز چـرخ که ما را از او نیست جز رنج، بَرخ
بـه ایـرانـیـان زار و گـریـان شــدم ز ســاســانـیـــان نـیـز بـریـان شــدم
آیا ایران در تازش تازیان، به استقبال آنان رفت؟ آیا مردمان به سادگی تسلیم شدند؟ به سبب های این شکست سنگین کاری ندارم. تنها می خواهم با نگاهی به معتبرترین اسناد تاریخی بر این گوشه از تاریخ ایران نگاهی داشته باشیم. از آن رو که بخشی از باورهای امروز ما و روزگاری که در آن به سر می بریم، برخاسته از همین رویداد است. رویدادی دهشتبار که ریشه فرهنگ و اندیشه را در این سرزمین سوزانید. که تخم ریا و ترس را در برهوت سوخته ای که به جا نهاده بود پاشید.که همه ی دستاوردهای چند هزار ساله ی یک فرهنگ و تمدن را با تیغ و تازیانه و آتش، در شعله ها سرکش دشمنی و نفرت و نادانی سوزانید. که زبان و فرهنگ و اخلاق و دین و آیین این مردمان را در تندبادی خوفبار دگرگون کرد و به تاراج داد. که هم امروز، زخم آن تیغ و تازیانه بر شانه های ماست. نگاهی به اسناد با ارزش تاریخی چون: تاریخ تبری، مروج الذهب، الکامل،البلدان، آثار الباقیه، زین الاخبار،تاریخ بخارا. تا دروغ نتواند همچنان بر اریکه بماند.
( از پیام رستم فرخزاد به سردار تازی)
این نوشتار چند بخش است:
*آغاز تازش( شبیخون بر عشق)
*پایداری گام به گام
*جلوه های گوناگون ایستادگی
*جنبش های ایرانیان
*سلسله های مستقل و آزاد
غارت، نخستین هدف تازش تازیان بود. رومیان که سبب گسترش بازرگانی در میان عربان بودند، از ایرانیان شکست خورده و هر دو سوی جنگ بسی فرسوده بودند.اما تازیان هنوز از آنان می هراسیدند.دو دروازه ی در هم شکسته و دو باروی فروریخته در دو سو، به روی بیابانگردانی خشمناک و گرسنه دهان گشوده بود. بیابانگردانی بی رحم و هراس زده. پس، از شبیخون آغاز کردند. شبیخون در فرهنگ قبیله است. شبیخون و تاراج، بخشی از فرهنگ تازیان و قبیله است. زندگی در بیابان و کاروان و خیمه و چاه برای شبیخون و غارت است.فرهنگ بیابانی پر است از خنجر و کمین و کتل وکینه.... تازیان سده ها بود که از راه غارت و شبیخون می زیستند. و کینه و کمین و کتل با فریب و نیرنگ سر و کار دارد. و تازیان اینک با فریبی بزرگ در آستین می رفتند تا آن شبیخون بزرگ را سامان دهند. گام به گام. کمین در کمین. اهریمنانی از میان دوزخ بر خاسته بودند تا زیبایی و عشق را به مسلخ کشند و برابر خدایان خویش قربانی کنند.
«یکی از مسیرهای شبیخون، سرزمین بین النهرین بود که بخش اعظم آن جزیی از شاهنشاهی ساسانی بود. سران قبایل عرب که در مرز میان عربستان و ایران زندگی میکردند به فکر افتادندکه با قبول اسلام به نیروی های خالد بن ولید بپیوندند تا به سرزمینهای ثروتمند شاهنشاهی ساسانی ، در شرایطی که توجه این دولت به بیزانس بود، دستبردهایی بزنند. در رجب سال ۱۲هجری خالد بوسیله نیروی جنگی کوچکی که بخش بزرگ آنرا درخودمحل فراهم آورده بود، به حیره شبیخون زد وباغنایم فراوان بازگشت. موفقیت این شبیخون، شبیخون های دیگری به دنبال آوردکه سلسله آنها به قادسیه درسال ۱۶ هجری کشید. در سال 12 هجری "مثی ابن حارثه " به فکر افتاد تا حمایت مدینه را جلب کند و با ابوبکر مذاکره نماید . او اوضاع آشفته ایران را تشریح کرد و از او خواست تا نیرو در اختیارش گذارد تا به جنوب فرات حمله کند و به نام گسترش اسلام غنایم بسیاری را کسب نماید . به گفته طبری : عربها از شوکت و قدرت ایرانیان خبر داشتند و میدانستند که آنان ملتی هستند که جهان را به زیرنگین خود دارند. به همین جهت در فکر حمله به ایران نبودند و تنها قصد تصرف شهرهایی از عراق منجمله حیره را کردند . در سال 12 هجری "خالدبن ولید" رهسپار حیره شد و از تمام قبایل درخواست کمک نمود . او در این جنگ ها رشادتهایی از خود نشان داد که نام وی را سیف الله گذاشتند . به گفته تبری : در میان راه به حیره، دهستان های بساری برای ایجاد رعب و و حشت به آتش کشیده شد و آن ها را ویران کردند . بعد از ورود به حیره مردم شهر توان مبارزه را در خود ندیدند و قراردادی بسته شد تا سالیانه 190 هزار درهم به مدینه باج پرداخت کنند.
خالد ابن ولید پس از پیروزی حیره به فکر تصرف مناطق آرامی نشین عراق افتاد . مردمان آنجا مسیحیان ایرانی بودند که با آرامش زندگی می کردند . وی لشگر بزرگی را روانه نمود . فرمانده شهر برای آنکه سربازان تسلیم نگردند و فرار نکنند، تصمیم به زنجیر کردن خود و سربازانش گرفت . این نبرد به " ذات السلاسل " مشهور گردید . تبری می نویسد خالد پس از کشتن سربازان دربند که در حدود 700 نفر بودند ، زنجیر آنان را به عنوان غنیمت برداشت و فرمانده شهر را گردن زد . این جنگ در شهر کاظمه در شمال کویت روی داد که در آن زمان بخشی ازامپراتوری ایران بوده است . تبری افزوده است در سال 10 هجری پیامبر به "منذر ابن ساوی" و "سیبخت" مرزبان هجر( بحرین) نامه ای نوشت تا آنان را به اسلام دعوت کند . بحرین در طول هزاران سال متعلق به ایران بود . دو تن مرزبان آنجا اسلام را پذیرفتند ولی مجوسان شهر مسلمان نشدند و به دستور پیامبر متعهد شدند یک دینار طلا به عنوان جزیه پرداخت کنند . سپس پیامبر دستور مصادره اموال آتشکده های بحرین را داد و زمین های آنان به تملک مدینه در آمد.مردمان ترس زده که دولت ایران به آنان توجه نداشت و سالیان دراز در آرامش زیسته بودند، یکی پس از دیگری در برابر این توفان سیاه از پای در می آمدند. بازارهای برده فروشی در همه ی شهر ها به راه افتاده بود. فرمان آنچنان که در سیره های پیامبر، مانند سیره ی ابن عباس عموی پیامبر و سیره ابن هشام آمده چنین بود: پیرمردان و پیرزنان را بکشید. پسران را در بازار برده بفروشید. دختران را تصاحب کنید. اموال رابه غارت برید. پس از مرگ ابوبکر، عمر در سال 13 هجری راهی فرات جنوبی شد. سپهسالار ایران به نام بهمن جازویه لشگری بزرگ برای نبرد آماده ساخت . در این نبرد بیش از 4000 عرب کشته شد و فرماندهان و سربازان عرب ها به بیابان ها گریختند . در همین زمان سپهسالار ایران، فیروزان با هواداران خود مشغول نبرد با رستم فرخزاد بود . بهمن جازویه با کمک مهران به یاری رستم شتافتند تا از کودتای فیروزان که از پارتیان بود جلوگیری کنند . تبری می نویسد : پارتیان بر ضد رستم و پارسی ها بر ضد فیرزوان نبرد میکردند .عمر با "جریر ابن عبدالله" قراردادی بست تا هر چه زمین در جنوب عراق است و وی بتواند آنان را به نفع اسلام فتح کند یک چهارمش به تملک خود او و افراد قبیله اش در خواهد آمد و بقیه آن به مدینه تعلق دارد . این وعده عمر قبایلی مانند اشعر، همدان، نخع،کنده، سکون و... را گستاخ کرد تا به سپاه اسلام در جنوب عراق بپوندند . در سال 15 هجری لشگری عظیم وارد جنوب عراق شد.
اعراب با پیروزی دراین جنگ تا تیسفون پیشروی کردند و این بار به چنان غنایم بی حسابی دست یافتند که تصور آن نیز برای شان ممکن نبود. در این هنگام هنوز صحبتی از جهانگشایی اسلامی در میان نبود و هدف به دست اوردن غنایم بود. به همین جهت (خلیفه دوم)، دستور دادکه چون غنایم حاصله احتیاجات اعراب را بحد وفور کفایت می کندعملیات بیشترضروری نیست و خواست او این است که جنگ در همینجا متوقف شود.».
یاکوبوسکی می نویسد: وقتی اعراب برکاخ تیسفون دست یافتند« همه ظروف طلا ونقره، پارچه های گرانبهای ابریشمی وزربفت، قالیهای نفیس، سنگ های قیمتی، اسلحه واموال فراوان وبردگان بسیار از زن ومرد به غنیمت بردند وشهر تیسفون چنان ویران وسوخته وغارت وتهی از سکنه شد که دیگر درهیچ دورانی احیاء نگشت.»
درکاخ تیسفون« از جمله فرشی بودابریشمین، شصت گزدرشصت گز، مرصع بازمرد که به گوهرهای غیرمکرر تزیین داشت، چنانکه ده ارش آن از زمردسبز بود وده ارش از بلور سفید وده ارش ازیاقوت کبود و درحواشی وجوانبش ریاحین وگلها وانواع درختان ومیوه ها ازجواهرابدار، وآنرا بهارستان نام بود وسعد بن ابی وقاص خمس غنایم جدا کرده نهصد شترجهت حمل آنها ترتیب نمود. وچون ازقیمت گزاری فرش موصوف عاجز گشتند آنرابی آنکه در قسمت داخل سازد اضافهً اموال خمس کرد وبه مدینه فرستاد و تتمه غنایم برشصت هزارسوارتقسیم نمود وهر سواری را ۱۲۰ هزار درهم حاصل آمد...»
بیایید بخوانیم که چگونه و برای چه این دین به میان ما آمد و با چهره ی واقعی اینان بیشتر آشنا شویم:
عبدالحسین زرین کوب می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند ؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.هنگامی که این خبر بگوش عمر رسید دستها را بهم کوفت . گفت از این بچه های پدر ناشناخته به خدا پناه می برم .
مرتضی راوندی در تاریخ اجتماعی ایران می نویسد : اعراب در تیسفون غنائم فراوان بدست آوردند که عبارت بود از مقادیر زیادی طلا و نقره منقوش به صورت انسان و حیوان و سنگهای قیمتی، پارچه های ابریشمی،زربفت،قالیهای زیبا،بردگان بسیار از زن و مرد و اسلحه و اموال فراوان دیگر؛ شهر تیسفون ویران ؛ سوخته و غارت شد و دیگر در هیچ عهدی احیا نگشت . بخشی از ساکنان شهر که نتوانسته بودند فرار کنند کشته شدند و بخشی به اسیری و بردگی برده شدند.سطح فرهنگ و تربیت سپاهیان عرب و حتی سرداران بزرگ ایشان به قدری نازل بود که از درک ارزش اشیائی که با چنان هنرمندی و چیره دستی ساخته شده بود ؛ عاجز بودند و طبق سوره مربوطه غنایم را تقسیم می کردند . بدین سبب بود که ظروف زیبای طلا و نقره را که از لحاظ هنری بی بدیل بودند ذوب کردند و به شمش مبدل ساخته و پارچه های زربفت و زیبا را قطعه قطعه کردند .
دینوری در اخبار الطوال می نویسد: عتبه به شهر ابله رسید و آنجا را بزور بگرفت و به عمر چنین نوشت .... اما بعد ؛ سپاس الله را که ابله را بر ما فتح کرد ؛ اینجا لنگر گاه کشتی های عمان و بحرین و فارس و هندو چین است.ما زر و سیم و کالا و اموال و زنان بسیار و فرزندان مردم آن سامان را به غنیمت گرفتیم و من به خواست الله تفصیل این پیروزی را برای تو خواهم نوشت . سپس عتبه به مزار رفت و الله وی را بر مردم آن شهر پیروزی بداد و مرزبان آنجا را بدست او گرفتار کرد و عتبه او را بکشت و زنش را برای خود برداشت و جامه و سلاح او را بر گرفت و کمر بند وی را که انباشته از گوهر های زمرد و یاقوت بود برای عمر فرستاد.مسلمین از این خبر یکدیگر را بشارت دادند. می بینیم که هدف از جهاد و غزوه، گسترش دین با شمشیر و تازیانه و غارت است.
چنین بود روزگار ایرانیان و چنین است پیام شاه ایران به مردمان:
�
همانا که آمد شما را خبر
که ما را چه آمد ز اختر به سر
ازین مارخوار اهرمن چهرگان
ز دانایی و شرم بی بهرگان
نه گنج و نه تخت و نه نام و نژاد
همی داد خواهند گیتی به باد
بسی گنج و گوهر پراکنده شد
بسی سر به خاک اندر آکنده شد
چنین گشت پر کار چرخ بلند
که آید بدین پادشاهی گزند
ازین زاغساران بی آب و رنگ
نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ
انوشیروان دیده بد این به خواب
کزین تخت بپراکند رنگ و تاب
چنان دید کز تازیان صد هزار
هیونان مست و گسسته مهار
گذر یافتندی به اروند رود
به چرخ زحل برشدی تیره دود
به ایران و بابل ز کشت و درود
نماند خود از بوم و بر تاروپود
هم آتش بمردی به آتشکده
شدی تیره نوروز و جشن سده
ز ایوان شاه جهان کنگره
فتادی بمیدان او یکسره
کنون خواب را پاسخ آمد پدید
ز ما بخت گردون بخواهد کشید
شود خوار هر کس که بود ارجمند
فرو مایه را بخت گردد بلند
پراکنده گردد بدی در جهان
گزند آشکارا و خوبی نهان
به هر کشوری در ستمکاره ای
پدید آید و زشت پتیاره ای
نشان شب تیره آمد پدید
همی روشنایی بخواهد برید
مردمان اما، چراغ آزادی را روشن نگه داشتند.
تازیان تازه مسلمان که با شمشیر و برای غارت آمده بودند،با مقاومت های سخت مردم روبرو گردیدند. در بیشترشهرها، پایداری و مقاومت ایرانیان، بی رحمانه سرکوب گردید . ایرانیان در نبرد "جلولا" از خود مقاومت درخشانی نشان دادند. اعراب مسلمان در این جنگ آنچنان خشونتی به کار بردند که تمام مورخین از آن بنام "واقعه هولناک جلولا" یاد کرده اند. در این جنگ صد هزار تن از ایرانیان کشته شدند و مدت ها اجساد آنها روی زمین باقی مانده بود و زنان و کودکان ایرانی به اسارت رفتند.این پیکار بدان جهت "جلولا" (پوشانیده) نام گرفت که از بس کشته دشت و صحرا را پوشانیده بود که نمودار عظمت و جلال جنگ بود. (تاریخ تبری)
ایرانیان در نبرد "نهاوند" نیز مقاومت بسیار و اعراب خشونت فراوان از خود نشان دادند. "عروه بن زید"(شاعر عرب) از جنگ نهاوند نیز بعنوان "پیکار هولناک" نام می برد. (اخبار الطوال)
دسته های ایرانی که گویند 400 هزار نفر بودند.در انجا بودند و بر شکیبایی و پایداری سوگند یادکرده بودند و اعراب از ایرانیان آنقدر کشتند که خدا داند و از اموال و غنیمت ها چندان نصیب اعراب مسلمان گردید که در هیچ کتابی اندازه آن ذکر نشده است. (آفرینش و تاریخ )
دوست داشتن کسی که سزاوار دوستی نیست،
اسراف در محبت است.
اگر میخواهی همیشه آرام باشی،
دلگیریهایت را روی ماسه و شادیهای خود را بر روی سنگ مرمر بنویس.
اگر کسی را دوست داری که تو را دوست ندارد،
سعی نکن از او متنفر شوی،
بلکه سعی کن او را فراموش کنی
می شه بعضی ها رو مثل اشک از چشمات بندازی....
اما نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری می شه
.....................................................
یکی محبت میکنه یکی ناز.اونی که ناز میکنه همیشه محبت میبینه.
اما اونی که محبت میکنه همیشه تنهای تنهاست
......................................
می دونی بازی روزگار چیه؟؟
این که تو چشم بذاری من قایم شم .
بعد تو یکی دیگه رو پیدا کنی
..................................................
بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم.
تو دیگری را..... دیگری مرا..... و همه ما تنهاییم
......................................
من برای سالها می نویسم
سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند
افسوس که قصه مادربزرگ درست بود
همیشه یکی بود و یکی نبود
................................
آنقدر آرزو هایم را به گور بردم
که دیگر برای جسد خودم هم جایی نمانده است
اینم از بازی MarioXP یا همون قارچ خور