دویست سال پایداری

ایرانیان و تازیان (تاریخ)

دویست سال پایداری

ایرانیان و تازیان (تاریخ)

دویست سال پایداری ۵

 

اسماعیلیان ایران ـ حسن صباح

بنیانگزار اسماعیلیه ایران- حسن صباح  از اهالی ری بود که با تدبیر و کوششی فراوان به کمک توده مردم شهری و کشاورزان پایه قدرت اسماعیلیان ایران را، با تصرف دژهایی مستحکم گذاشت. جنبش اسماعیلیان در ایران از طرفی علیه حکومت ترکان و از سوی دیگر ضد خلفای عباسی بود. حسن صباح و پیروان او چنان سازمان محکم و متینی بوجود آوردند که مدتی نزدیک به دو قرن در سرزمین ایران، به خصوص در رودبار الموت و قهستان پایداری کرد و حکومت های وقت را به وحشت انداخت. اسماعیلیان کلمه رفیق را برای اولین بار بین خود رواج دادند و رفتار آن ها نسبت به یکدیگر رفیقانه بود. در آغاز پایگاه حسن و یارانش کشاورزان و کسبه و پیشه وران شهری بودند. اسماعیلیان نیروی ضربتی ورزیده و متهوری بوجود آوردند که در رازداری و فداکاری کم مانند بود.  اسماعیلیان را که رهبرانشان بیشتر دانشمند و پژشک و داروساز بودند، حشاشین خوانده اند که معنی داروسازان را می دهد. اما در غزب به نادرستس آنان را به خاطر کشتن تنی چند از دشمنان و مشابهت واژه، تروریست و به کار برندگان حشیش به معنی موادمخد گرفته ان که نادرست است. جنبش فکری و اجتماعی اسماعیلیان بر جنبش های دیگر درایران نیز تاثیر داشت و پیوند هایی بین آنان و قرمطیان وجود داشت.

دژهای اسماعیلیه بخصوص قلعه الموت در رودبار از مراکز پژوهشی وعلمی در دوران خود بود، زیرا اسماعیلیان معتقد به تفسیر و توجیه و تفکر و تعقل در احکام مذهبی بودند و پابند ظواهر اعمال مذهبی نمی شدند.یکی از جانشینان حسن به نام حسن بن محمد بن بزرگ امید با اعلام رسیدن قیامت کلیه وظایف شرعی را از میان برداشت. در سال 518 ه.ق. حسن صباح مرد و تا سال 653 ه.ق. که هلاکوخان مغول دژهای اسماعیلیه را درهم کوبید، جانشینان حسن در استحکامات  خود صاحب قدرت بودند و شاهان سلجوقی و خوارزمی از آن ها حساب می بردند.

کشتار اسماعیلیان به دست مغول و به یاری شیعیان، کشتار قرمطیان به دست محمود غزنوی و به یاری خلیفه، نابودی و کشتار زندیقان  و اخوان الصفا، این سرزمین را از هرگونه دژی برای مقاومت  محروم کرده و زمینه را برای یورش دهشتبار دیگری به نام مغولان فراهم آورد.

 

چنین بود داستان دویست سال رزم و نبرد فکری و فرهنگی و اجتماعی ایرانیان برای آزادی.

دویست سال، در سیاهترین روزگار، در دوران شکست و نومیدی، در شبان سیاه وتار این میهن به خون نشسته، هزاران هزار انسان، شهر به شهر و کوچه به کوچه، ایستادند. نوشتند. سرودند. خواندند. رزمیدند. رقصیدند و عشق ورزیدند تا بار دیگر این سرزمین، دیار عشق باشد و دیار خرد باشد. دیار دانایی باشد و مردمی. تا این سرزمین را آزاد و آباد به فرزندان خویش بسپارند. مانیز....

 

درفشی که کاوه در نخستین داستان شاهنامه، برای آزادی، برافراشته بود، عمر درآخرین سوکنامه ی شاهنامه، در تیسفون بر خاک افکند. درفش آزادی را عیاران و دلاوران ایرانی بار دیگر بر شانه های فردوسی نهادند. این است داستان دویست سال رزم و پایداری و سرفرازی!

برخیزیم و درفش آزادی را از خاک برداریم.

 

برتراند راسل در کتاب قدرت می نویسد: قوانین علم حرکات جامعه به نظر من فقط برحسب اشکال گوناگون قدرت قابل تبیین است. برای کشف این قوانین لازم است که نخست اشکال قدرت را طبقه­بندی کنیم، و سپس به مطالعه نمونه­های تاریخی مهمی بپردازیم که نشان می­دهند چگونه سازمان­ها و افراد بر زندگی مردمان تسلط یافته­اند.

پایان

 

 

 

پی نوشت: پیش از من بسیارانی، بس ارجمند، در همین زمینه کارها کرده اند،کارستان:مرتضا راوندی( تاریخ اجتماعی ایران)، عبدالحسین زرین کوب( دو قرن سکوت)،پتروشفسکی( اسلام در ایران)،علی میرفطروس( ملاحظاتی در تاریخ ایران) از این تبارند. دستشان مریزاد. من از آنان  بسیار آموختم.

این نوشتاراما، گزیده ای است از رساله ای که طی سه سال در دیاری غریب تهیه دیدم و یاران بسیاری به من  کمک کردند. آنان که درکتابخانه ی نظامی باکو و کتابخانه ی مرکزی کابل برای برداشتن یاداشت ها همواره یار من بودند. بخشی از آن نیز( قیام های ملی طبقاتی در ایران پس از تازیان) که پایان نامه دوره دکترای من  بوده است، سی سال پیش درنشریه چیستا و در چند شماره به چاپ رسیده است. نام این رساله چنین است:از تازش تازیان تا دولت سامانیان.

در آن رساله ، نام و نشان تمام منابع آمده است  و این جا مجال نبود و تنها نام نویسنده ونام کتاب آمد . همین جا سپاس گفته باشم بر زنده یاد سعیدی سیرجانی، فرزانه ای که همواره استاد من بود و در این راه چراغ من.

سبز باشید

http://www.mahmoodkavir.com/persian/index.php?option=content&task=view&id=204

نظرات 2 + ارسال نظر
ابوالفضل اردوخانی پنج‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 05:56 ب.ظ http://ordoukhani.blogfa.ir

نوشته جالب و آموزنده شما را خواندم. انجا که از سعیدی سیرجانی یاد می کنید، داغ من تازه می گردد. من خودم را ( از نطر فرهنگی ) مدیون این مرد بزرگ می دانم. از دیدارتان خوشحال شدم . این هم هدیه کوچک . چون لباس شما

خواب دیدم که لختم، لختِ لخت
نه شرمی ، سر افراز
در میان شما
فریاد بر آوردید،شرم ، شرم
شرم بر تو بادا، تو لختی ،
ای بی حیا

سنگ بارانم کردید
سنگها فانوس گشتند
درون مرا دیدید
فریاد بر آوردم
شرم شرم ، بر شما باد!
لباس تظاهر و ریا پوشیدگان

صدایم در آسمان پیچید
شرم ، شرم بر شما
لباس تظاهر و ریا پوشیدگان

عرق شرم از پیشانی تان می بارید
سیل گشت، شما را برد
من موسی وار از سیل گذشتم
بر دشتی فرود آمدم
از خواب بیدار گشتم
دریغا که دیدم
لباسی دارم
چون لباس شما

از کتاب هرچه بادا ، باد ــ چاپ نیما ـ فوریه 2003 ــ نوشته خودم

پیمان دوشنبه 16 تیر‌ماه سال 1393 ساعت 02:47 ق.ظ http://music-blog.ir/

خودتان هم سبز بمانید

حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد