دویست سال پایداری

ایرانیان و تازیان (تاریخ)

دویست سال پایداری

ایرانیان و تازیان (تاریخ)

می شه بعضی ها رو مثل اشک از چشمات بندازی....

می شه بعضی ها رو مثل اشک از چشمات بندازی....

 

اما نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری که با رفتن بعضی ها از چشمات جاری می شه

.....................................................

یکی محبت میکنه یکی ناز.اونی که ناز میکنه همیشه محبت میبینه.

 

اما اونی که محبت میکنه همیشه تنهای تنهاست

......................................

می دونی بازی روزگار چیه؟؟

 

این که تو چشم بذاری من قایم شم .

 

بعد تو یکی دیگه رو پیدا کنی

..................................................

بازی روزگار را نمی فهمم!

 

 من تو را دوست می دارم.

 

تو دیگری را..... دیگری مرا..... و همه ما تنهاییم

......................................

من برای سالها می نویسم

 

سالها بعد که چشمان تو عاشق می شوند

 

 افسوس که قصه مادربزرگ درست بود

 

همیشه یکی بود و یکی نبود

................................

آنقدر آرزو هایم را به گور بردم

 

که دیگر برای جسد خودم هم جایی نمانده است

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد